مقدمه:
توحید، شاخههاى مختلفى دارد. یکى از شاخه هاى توحید، توحید ذاتى است توحید ذاتى بدین معناست که ذات خداوند یکتاست و شریکى ندارد. در قرآن مجید به توحید ذاتى به طور مستدل اشاره شده است.در اینجا برخى از این آیات با تفسیر حضرت علامه طباطبایى (ره)تقدیم مىگردد.
قل من رب السموات و الارض قل الله قل ا فاتخذتم من دونه اولیاء لا یملکونلانفسهم نفعا و لا ضرا.
این آیه بخاطر اینکه رسول خدا را فرمان مىدهد به اینکه با مشرکین احتجاج کند، درحقیقت به منزله خلاصه آیات سابق است.
زیرا آیات سابق با روشنترین بیان این معنا را خاطرنشان مىکردند که: تدبیر آسمانهاو زمین و آنچه در آنها است با خداست، همچنانکه خلقت و پیدایش آنها از او مىباشد، و اوست مالک آنچیزهایى که خلایق بدان نیازمندند، و تدبیر آنها هم ناشى از علم و قدرت و رحمت اوست، وهر چیز غیر از او مخلوق و مدبر)به فتح با)است و مالک هیچ نفع و ضررى براى خود نیست.و این بیاننتیجه مىدهد که تنها او رب است و بس.
اینک بعد از آن بیان، به پیغمبرش دستور مىدهد که نتیجه آن را بر مشرکین مسجلنموده، بعد از تلاوت آیات سابق و روشن شدن حق از ایشان بپرسد: من رب السمواتو الارض – کیست آنکه مالک و مدبر بر امر آسمانها و زمین و موجودات در آنها است؟آنگاهدستورش مىدهد که خودش در جواب بگوید: الله، چون مشرکین معاند و لجباز بودند و حاضرنبودند به آسانى به توحید و یگانه بودن رب اقرار کنند، علاوه بر این بطور تلویح مىفهماند کهمشرکین حجت و استدلال سرشان نمىشود، و حرف به خرجشان نمىرود.
آنگاه به کمک آن نتیجه، نتیجه دومى را گرفته که مساله بطلان شرک آنان را به روشنترینبیان اثبات مىنماید، و آن نتیجه این است که: مقتضاى ربوبیتخدا – که با دلائل سابق اثبات شد -ایناست که خود او مالک نفع و ضرر باشد، پس هر چه جز اوست مالک نفع و ضررى براى خود نیست تا چهرسد براى غیر خود، پس اتخاذ ربى غیر از خداى تعالى، و فرض اینکه غیر او کسانى اولیاى امور بندگانباشند، یعنى مالک نفع و ضرر ایشان باشند، در حقیقت فرض اولیائى است که اولیاء نباشند، چونگفتیم اولیاى مفروض، مالک نفع و ضرر خود نیستند تا چه رسد به نفع و ضرر دیگران.
این است آن معنایى که از تفریع جملهقل ا فاتخذتم من دونه اولیاء لا یملکونلانفسهم نفعا و لا ضرابر آیات سابق استفاده مىشود، و غرض از تفریع مذکور همین است، ومعناى آن این است که وقتى خداوند سبحان رب آسمانها و زمین باشد دیگر اعتقاد و ادعاى(توحید خالق به معناى توحید رب است و با اعتقاد به وحدانیتخالق، اعتقاد به ربوبیت ارباب و آله مورد ندارد)اینکه غیر خدا چیزهاى دیگرى اولیاء باشند ادعائى است که خودش تکذیب کننده خود است، و معنایش این است که در عین داشتن ولایت، ولایت نداشته باشند، و این خود تناقض صریحاست به اینکه اولیائى غیر اولیاء و اربابى بدون ربوبیت باشند.
و اگر در آنچه گذشت که گفتیم آیه مورد بحث به منزله خلاصهگیرى از آیات قبلىاست دقت کنیم خواهیم دید که برگشت مفاد آیه همانند این است که بگوئیم :حال که آنچهگفتیم معلوم شد، بگوئید ببینیم کیست پروردگار آسمانها و زمین غیر از خدا؟آیا هنوز هم غیر ازخدا اولیائى که مالک نفع و ضررى نیستند مىگیرید؟
و اگر بجاى جمله بالا فرمود: بگو آیا هنوز هم…و خلاصه بجاى تفریع، پیغمبرشرا دستور مىدهد که چنین و چنان بگو، و چند بار هم کلمهبگورا تکرار کرده بدین منظور بودهکه بفهماند مشرکین با پلیدى جهل و عنادى که دارند لایق این نیستند که خدا ایشان را مستقیمامورد خطاب قرار دهد، و این خود از لطائف نظم قرآن کریم است.
قل هل یستوى الاعمى و البصیر ام هل تستوى الظلمات و النور.
بعد از آنکه در آیات قبل حجت را بر مشرکین اتمام نمود در این آیه به رسول خدا)ص)دستور مىدهد که این دو مثال را براى ایشان بزند، با یکى حال مومن و کافررا بر ایشان مجسم سازد و بفرماید: کافر که با وجود تمامیتحجتحق و با وجود آیات بینات، تسلیم حق نمىشود، با همان حجتها کور مىشود، و مومن با همان آیات بینات بینا مىشود، وهیچ عاقلى این دو را یکسان نمىداند.و با دومى وضع ایمان و کفر را بیان کند و بفرماید: کفربه حق، ظلمات است، و ایمان به حق، نور است، و هیچ عاقلى کافر را که در آن ظلمات، ومومن را که در آن نور قرار دارد مساوى نمىداند.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 34
مطالب مرتبط